هفته پیش حسین رو بردم تا واکسن چهارماهگیش رو بزنم.صبح با کالسکه توی هوای خوب اردیبهشت قدم زنان از توی پارک به طرف درمانگاه رفتیم. هوا خیلی عالی بود و حسین هم کلی ذوق کرد و بعد از مدتی که توی خونه بود یه حموم آفتاب حسابی گرفت. پارک خیلی سرسبز و قشنگ بود و گل های لاله و بنفشه هم زیباییش رو چند برابر کرده بود. حیفم اومد یه عکس ازش اینجا نذارم.
اما دیروز که با علی و حسین سه تایی از همون پارک رد شدیم٬ دیدیم همه گل های لاله ریخته و فقط بنفشه ها موندند. فواره های استخر هم خاموش بود. به جاش تا دلتون بخاد زیر بارون بهاری خیس شدیم.
سلام.
این اولین یادداشت منه. در این وبلاگ من می خوام خاطراتم رو در مورد خودم٬ همسر مهربانم و پسرهای گلم بنویسم تا بعدها برای همه مون یه یادگاری خوب باشه.