علی هفته پیش اولین دیکته رو توی کلاس دوم نوشت. از روی درس خدای مهربان. شب قبلش همش از من می پرسید مامان به نظرت دیکته م رو بیست می شم. من هم بهش می گفتم باید دقت کنی تا بیست بشی. صبح که از خواب بیدار شد یه مقداری اضطراب داشت که برای من خیلی عجیب بود چون توی کلاس اول اصلا یه همچین حالتهایی رو زمان امتحان کلاسی نداشت. خلاصه اول هی گفت ذلم درد می کنه بعد هم هی سرفه می کرد که مدرسه نره. خلاصه دلش رو با یه پارچه بستم و کلی با هم صحبت کردیم و بعدش رفت مدرسه. ظهر که اومد خونه گفت که نمره ش بیست شده. فقط شش نفر توی کلاس بیست شدن که یکیش علی آقای ما بوده. خانم هم بردتشون جلوی کلاس و کلی تشویقشون کرده
دیروز هم دومین دیکته رو نوشت و دوباره بیست شدد. این دفعه خانم به هرکی که بیست شده بود و هرکی که نمره ش از دفعه قبل بیشتر شده بود شکلات داده بود و علی هم یه شکلات خوشمزه نوش جان کرده بود.
دیشب علی اولین دیکته رو به من گفت. قرار بود من عمدا اشتباه بنویسم تا علی غلط هاش رو پیدا کنه. خلاصه دیکته ۵/۵ شدم. حسین هم حسابی اون دور و بر می چرخید و نمی ذاشت ما کارمون رو بکنیم. همش هم دوست داره بره یه لالویی قایم بشه و دالی کنه. خلاصه فیلمی داشتیم دیشب.
اسم فیلمتونو بذارید سالهای دور از بیست