حسین عاشق بستنیه. اگه یه کم بهش از بستنیت بدی باید دیگه قید اون بستنی رو بزنی. چون دیگه چیزیش به خودت نمی رسه. البته باید بدی دست خودش تا حسابی همه جاش رو بستنی ای کنه و از خوردنش لذت ببره.
آخ جون چه بستنی خوشمزه ای
رضایت بعد از اتمام بستنی
آقای پدر چند هفته پیش تصمیم گرفت موهای علی رو با ماشین بزنه تا حسابی توی تابستون خنک بشه. علی اولش کاملا مخالفت می کرد اما بالاخره راضی شد. این هم نتیجه کار آقای پدر.
قبل از عملیات
بعد از عملیات
چند هفته پیش که ایران قهرمان بسکتبال آسیا شد آقای پدر برای علی یه تور و توپ بسکتبال خرید. علی هم خیلی دوست داره و بعد از فوتبال بازی کردن با باباش می ره بسکتبال بازی می کنه.
اما فکر نکنین که فقط علی بسکتبالیست شده. حسین هم حسابی رفته تو نخ این سبد بسکتبال و می خواد گل بزنه. قبول ندارین این هم یه سند.
بالاخره دومین دندون حسین هم دراومد. البته به فاصله دوهفته از دندون اولی. حالا دیگه میتونه ته دیگ بخوره. دیروز برای قد و وزن بردیمش. آخه دیگه پسرمون هشت ماهه شده. قدش و دور سرش زیاد شده بود اما وزنش همچنان ۵/۸ کیلو هست.
راستی دیروز حسین کشف کرده بود اگه دوتا چیز رو به هم بزنه صدا می ده. علی هم داشت براش توضیح می داد که هر چیزی رو به هرچیزی بزنی صدا می ده فقط صداهاش فرق می کنه.
سلام
امروز روز چهارم شعبانه. دیروز تولد امام حسین(ع) بود و امروز و فردا هم که تولد حضرت عباس و امام زین العابدین. امیدوارم خداوند به آبروی این سه بزرگوار همه ما رو در مسیر درستی و مهربانی قرار بده.
دو روز قبل مسابقات لیگ برتر امسال شروع شد. علی حسابی ذوق زده شده و از روی تله تکست مدام جدول مسابقات و زمان پخش اونها رو چک می کنه. خلاصه که حسابی سرش گرمه.
حسین همچنان یه دندونه. اون یکی دندونش هنوز درنیومده. دیروز توی فرنیش موز رنده کردم .خیلی دوست داشت و وقتی تموم شد منتظر بقیه ش بود. کلا طعم های شیرین رو بیشتر دوست داره. هر وقت سوپش رو نمی خوره براش یه کم شکر می ریزم تند تند می خوره. این هم یه کلک جدید. البته می ترسم زیاد بهش شکر بدم. چون ممکنه بزرگ که شد دچار قند بالا بشه. مخصوصا که این مشکل توی خانواده پدریش هست. دیگه اینکه میوه هم خیلی دوست داره مخصوصا هلو و شلیل.
توی روروک تند تند اینور و اونور میره. پریز های برق ما همگی پایین هست و تاحالا چند بار رفته دوشاخه رو از پریز بکشه. ما هم مجبور شدیم جلوی هرکدوم یه چیزی بذاریم تا نتونه جلو بره. یه گلدون نگون بخت هم داشتیم که دیگه تقریبا داره کچل می شه از بس حسین برگهاش رو کنده. روی میزها هم که همگی خالی از سکنه شده. تلفن بیچاره هم که اونقدر زمین خورده که نگو. حالا تازه هنوز راه نیفتاده و چهاردست و پا هم نمی ره و فقط از توی روروک این کارها رو می کنه.
راستی علی کارش از نفشه تهران و ایران و جهان گذشته و به کهکشان و سیاره ها و ... علاقه مند شده. دیروز یه مشکل جدی داشت می گفت مامان من هم ریاضی رو دوست دارم هم ستاره شناسی. نمی دونم بزرگ شم چی کار کنم. بعد خودش به این نتیجه رسید که بره دبیرستان ریاضی بخونه بعد توی دانشگاه ستاره شناسی یاد بگیره.