خانواده ما

یک خانواده گرم و مهربان با دو پسر خیلی خوب

خانواده ما

یک خانواده گرم و مهربان با دو پسر خیلی خوب

اولین روز مهدکودک

امروز اولین روزیه که حسین رو فرستادیم مهدکودک. راستش دلم خیلی شور می زنه. صبح من و آقای پدر دوتایی حسین رو بردیم مهد. هرچی به علی گفتم شما هم بیا قبول نکرد. این مهدی که حسین قراره بره در واقع همون مهد علی هست. مدیر مهدشون خیلی اصرار کرده بود که علی رو هم ببرم. اما علی انگار براش بی کلاسی بود که دوباره بره مهد. خلاصه قبول نکرد و تنهایی موند خونه. ساعت ۵/۹ رسیدیم مهد.

بعد یک کم پایین نشستیم تا مدارکش رو تخویل بگیرن. حسین همین طور که توی بغل باباش بود بچه هارو نگاه می کرد و می خندید. آخه بچه ها اوده بودن توی سالن داشتن صبحانه می خوردن. بعد سه تایی رفتیم بالا توی کلاسشون. سه تا نی نی کوچولو توی کلاسشون بودن. حسین هم زودی رفت بغل مربیشون و بعد هم نشست با بچه ها بازی کرد. امیدوارم همین طوری بمونه.

تا ساعت ۵/۱۰ هم من توی مهد موندم. البته نه توی کلاسشون. بعد هم اومدم سرکار . از اون موقع چندبار زنگ زدم گفتند که مشکلی نداره و سوپ و فرنیش رو هم خورده. خداکنه توی مهد بهش خوش بگذره.

راستی علی هم که از فردا باید بره کلاس دوم. خلاصه توی خونه ما همه دارن وارد مرحله جدیدی از زندگی می شن. 

بستنی

حسین عاشق بستنیه. اگه یه کم بهش از بستنیت بدی باید دیگه قید اون بستنی رو بزنی. چون دیگه چیزیش به خودت نمی رسه. البته باید بدی دست خودش تا حسابی همه جاش رو بستنی ای کنه و از خوردنش لذت ببره.

           

                            آخ جون چه بستنی خوشمزه ای

                                           رضایت بعد از اتمام بستنی

علی جون موهات کو؟

آقای پدر چند هفته پیش تصمیم گرفت موهای علی رو با ماشین بزنه تا حسابی توی تابستون خنک بشه. علی اولش کاملا مخالفت می کرد اما بالاخره راضی شد. این هم نتیجه کار آقای پدر.

                                        قبل از عملیات

                                       بعد از عملیات

 

حسین بسکتبالیست

چند هفته پیش که ایران قهرمان بسکتبال آسیا شد آقای پدر برای علی یه تور و توپ بسکتبال خرید. علی هم خیلی دوست داره و بعد از فوتبال بازی کردن با باباش می ره بسکتبال بازی می کنه.

اما فکر نکنین که فقط علی بسکتبالیست شده. حسین هم حسابی رفته تو نخ این سبد بسکتبال و می خواد گل بزنه. قبول ندارین این هم یه سند.

بالاخره دومین دندون حسین هم دراومد. البته به فاصله دوهفته از دندون اولی. حالا دیگه میتونه ته دیگ بخوره. دیروز برای قد و وزن بردیمش. آخه دیگه پسرمون هشت ماهه شده. قدش و دور سرش زیاد شده بود اما وزنش همچنان ۵/۸ کیلو هست.

راستی دیروز حسین کشف کرده بود اگه دوتا چیز رو به هم بزنه صدا می ده. علی هم داشت براش توضیح می داد که هر چیزی رو به هرچیزی بزنی صدا می ده فقط صداهاش فرق می کنه.