من و علی و حسین داریم توی اتاق لواشک می خوریم. آقای پدر داره توی هال تلویزیون می بینه. یه تکه لواشک می کنم میدم حسین میگم ببر بده به بابا. لواشکو از دستم میگیره و میدوه طرف باباش . وقتی میرسه لواشکو میگیره طرف باباش یه کم فکر می کنه و بعد زودی میذاره تو دهن خودش. عجب پسر فداکاری