خانواده ما

یک خانواده گرم و مهربان با دو پسر خیلی خوب

خانواده ما

یک خانواده گرم و مهربان با دو پسر خیلی خوب

لواشک

من و علی و حسین داریم توی اتاق لواشک می خوریم. آقای پدر داره توی هال تلویزیون می بینه. یه تکه لواشک می کنم میدم حسین میگم ببر بده به بابا. لواشکو از دستم میگیره و میدوه طرف باباش . وقتی میرسه لواشکو میگیره طرف باباش یه کم فکر می کنه و بعد زودی میذاره تو دهن خودش. عجب پسر فداکاری

سایه

امروز به خاطر اینکه مامانم صبح کلاس داشت دیر اومدم سرکار. صبح یه فرصتی شد که با حسین توی خونه دوتایی تنها باشیم. هوا هم خیلی عالی بود. پرده ها رو کنار زدم و پنجره ها رو باز کردم. یهو دیدم حسین هیجان زده اومد پیشم و گفت "من" بعد من رو دنبال خودش کشوند نزدیک پنجره. دیدم سایه ش افتاده توی اتاق و حسین که انگار اولین بار بود به سایه ش دقت کرده بود از اینکه می دید سایه تمام کارهای اون رو تقلید می کنه بهش می گفت "من" قربون پسر باهوشم برم.

 

ممنون

حسین علاقه خاصی به کلمه ممنون پیدا کرده. هرکاری که براش بکنی فورا میگه «ممنون» غذاش هم که تموم میشه این کلمه رو تکرار میکنه. چی کار کنیم دیگه پسرمون باادب و باشخصیتهاوه

کلمه های زیادی رو میگه اما هر کلمه ای رو که نخواد امکان نداره بگه. مثلا علی رو بلده بگه اما هرکاریش میکنیم علی رو صدا بزنه بهش میگه « دادا» یعنی داداش

سلام هم به هیچ وجه نمی کنه. حالا نگین پسرمون بی ادبه ها. صلاح نمی دونه سلام کنه.تعجب دیشب آقای پدر حسین رو سفت توی بغلش گرفت و گفت بگو سلام تا ولت کنم. حسین هم هی تقلا می کرد تا خودش رو نجات بده. آخر سر که دید نمی تونه یه سلام بلند کرد و از بغل باباش فرار کرد. به این می گن تربیت بچه به روش استراتژیک.

حسین

لم میدهیم

 

چپ چپ نگاه کردن حسین

چپ چپ نگاه کردن حسین

 

خواب حسین

حسین لالا کرده

معذرت خواهی حسین

حسین هروقت کار بدی می کنه و ما دعواش می کنیم خودش رو می چسبونه و صدامون می کنه. مثلا اگه باباش دعواش کنه میره محکم به باباش می چسبه و می گه "بابا" اون وقت کیه که نتونه ببخشدش.