خانواده ما

یک خانواده گرم و مهربان با دو پسر خیلی خوب

خانواده ما

یک خانواده گرم و مهربان با دو پسر خیلی خوب

موقع خواب

علی هنوز هم خیلی بهم وابسته س. البته من هم ته دلم از این موضوع خیلی خوشحالم.شبها که میخواد بخوابه میگه مامان شما هم بیا پیشم بشین. تا خوابم نبرده هم نرو. منم میرم روی صندلی بغل تختش می شینم. این موقع س که سر و کله حسین پیدا میشه. میدوه می شینه توی بغلم. من هم برای اینکه علی بتونه بخوابه حسین رو می برم بیرون و به علی قول میدم حتی اگه خوابش برد بیام بالای سرش.آقای پدر توی اتاق خودمون خوابیده. حسین رو می برم اونجا و میذارمش روی تخت پیش باباش. دوباره میرم پیش علی. می بینم خوابش برده.  غذاها هنوز روی میزه. اونا رو جمع می کنم و میرم توی اتاق خودمون. می بینم حسین سرش رو روی بالش گذاشته و دمر خوابش برده. میرم می ذارمش سرجاش. توی خواب میگه مامان. چقدر شنیدن این کلمه از زبون یه بچه معصوم لذت بخشه. انگار تمام مهر و محبت و نیازش رو توی این کلمه خلاصه می کنه.

نظرات 1 + ارسال نظر
خاله فاطمه شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:49 ق.ظ

به این میگن مهر مادری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد