خانواده ما

یک خانواده گرم و مهربان با دو پسر خیلی خوب

خانواده ما

یک خانواده گرم و مهربان با دو پسر خیلی خوب

پرسپولیس قهرمان

علی یه مدتی میشه که عاشق فوتبال شده و تمام بازی های لیگ برتر رو دنبال می کنه. ( البته اینو بگم که این واژه های لیگ برتر و تفاضل گل و ... رو من تازه دارم از علی یاد می گیرم.) چند روز پیش پرسپولیس بازی داشت و علی هم به همراه باباش با جدیت بازی رو از تلویزیون دنبال می کرد. به من هم کلی سفارش کرد دعا کن پرسپولیس بازی رو ببره که البته خوشبختانه برنده هم شد. راستش از اینکه علی روحیه پسرونه داره و دنبال فوتباله خوشحالم اما از یه جهت هم تاحدی نگرانم که نکنه کم کم باعث بشه زمان درس خوندن و مطالعه اش رو هم با فوتبال دیدن پر کنه. به هرحال خیلی هم نمیشه بهش سخت گرفت. بالاخره پسره دیگه. 

 

چه پاهای نازی دارم

این حسین آقای ما٬ وقتی سه ماه و سه هفته اش بود٬ کشف کرد که دو تا پای خوشگل داره. اینقدر از این کشفش خوشحال و هیجان زده بود که هی پاهاش رو بالا می آورد و نگاهشون می کرد. خیلی هم توی این کارش جدی بود. چون واقعا کشف خیلی مهمیه. ما هم کلی بهش خندیدیم.

بهار زیبا

هفته پیش حسین رو بردم تا واکسن چهارماهگیش رو بزنم.صبح با کالسکه توی هوای خوب اردیبهشت قدم زنان از توی پارک به طرف درمانگاه رفتیم. هوا خیلی عالی بود و حسین هم کلی ذوق کرد و بعد از مدتی که توی خونه بود یه حموم آفتاب حسابی گرفت. پارک خیلی سرسبز و قشنگ بود و گل های لاله و بنفشه هم زیباییش رو چند برابر کرده بود. حیفم اومد یه عکس ازش اینجا نذارم.

 

اما دیروز که با علی و حسین سه تایی از همون پارک رد شدیم٬ دیدیم همه گل های لاله ریخته و فقط بنفشه ها موندند. فواره های استخر هم خاموش بود. به جاش تا دلتون بخاد زیر بارون بهاری خیس شدیم.

سلامی چو بوی خوش آشنایی

سلام.

این اولین یادداشت منه. در این وبلاگ من می خوام خاطراتم رو در مورد خودم٬ همسر مهربانم و پسرهای گلم بنویسم تا بعدها برای همه مون یه یادگاری خوب باشه.